شطحیات محتاج

ساخت وبلاگ
دیدم هلال زندگی من هلال شد      گفتم بگویمش  بگفتا وبال شد

آن حبه ئیکه روی زمین کشت گشته بود   دید م غرور کرده به سان نهال شد

چشم که کور گشته به امید وصل او        با دیدن هلال شگفتا ذلال شد

گفتم هلال ابرو مرا صید وبند کرد       گفتا تورا چگونه مجال سوال شد

گفتم سالها ست سکوتم سرم فرو    گفت این شگرد پیشه چندین رجال شد  

گفتم بسوخت مغز تنم در سکوت خام     نیم نگاه کرده ودیدم به حال شد

گفتا بسوز لذت عشقست سوختن    در وصل کام لذت هستی محال شد

شطحیات محتاج...
ما را در سایت شطحیات محتاج دنبال می کنید

برچسب : لذت,لذت بردن زن از عقب,لذت بردن, نویسنده : muhtajo بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 28 آذر 1395 ساعت: 15:15